خاطرات...



پاییز بهونه شده برام تا روزهای مهرماهش را یکی یکی بشمارم تا برسم به روزی که خدا تو را فرستاد به زمین اومدی زمین که منو آسمونی کنی وجودمو پرواز بدی تا اون بالا بالاهایی که دست هیچکس جز خودت بهم نرسه. خوشحالم ناراحتم بغض دارم لبخند دارم و خوت میدونی هر کدومش برای چی هست خوشحالیم برای وجود تو لبخندم برای ثانیه ثانیه خاطراتم با تو ناراحتی و بغض هم که مشخصه . خوب بگذریم. دلم میخواد شعری از رنگ بارون برات بخونم اگه باشی یا اینکه نباشی پیشِ من ، تو بهترینِ

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

pooria manuscripts/دست نوشته های پوریا انجمن بین المللی ترنم صلح فرکتال انار سالم زيست Lkjhgfds بهترین ها یکنوا نمونه سوالات میناکاری فنی حرفه ای مجتمع آموزشی غیردولتی صافات فریمان pavid